گفتي به طعنه ما را : خوش باد روزگارت ...
کس بي تو خوش نباشد رو قصه دگر کن
گفتي ملول گشتم از عشق چند گويي ؟! ...
آن کس که نيست عاشق ، گو قصه مختصر کن
در آتشم ، در آبم ، چون محرمي نيابم ...
کنجي روم که يارب اين تيغ را سپر کن
گستاخمان تو کردي ، گقتي تو روز اول ...
حاجت بخواه از ما ، وز درد ما خبر کن
شاد باشي
تا بعد
سلام
شرمنده از اينكه خيلي دير اومدم
بسم الله مهربون
ممنون كه بهم سر زدي .
شعر جالبي بود . واقعا جالب . كاش تلنگر خريدني بود .
خوش به حالت كه شيشه دلت نازكه .
مال من كه فكر كنم تبديل به سيكوريت شده . به اين راحتيا نميشكنه
براي دل منم دعا كن
خدانگهدارت باشه
سلام.كوتاه بود ولي عالي بود
بازم منتظرم
من اين شعر داريوش رو خيلي دوس دارم
گريه سياهي و بدي رو از دل پاك ميكنه
با سلام
عشق با يك نگاه اغاز مي شود با يك لبخند شكل مي گيرد
با طپش قلب اوج مي گيرد و با گريه خاتمه پيدا مي كند
زيبا بود موفق باشي..........