گفتي به طعنه ما را : خوش باد روزگارت ...
کس بي تو خوش نباشد رو قصه دگر کن
گفتي ملول گشتم از عشق چند گويي ؟! ...
آن کس که نيست عاشق ، گو قصه مختصر کن
در آتشم ، در آبم ، چون محرمي نيابم ...
کنجي روم که يارب اين تيغ را سپر کن
گستاخمان تو کردي ، گقتي تو روز اول ...
حاجت بخواه از ما ، وز درد ما خبر کن
شاد باشي
تا بعد