شنيدم كه چون قوى زيبا بميرد فريبنده زاد و فريبا بميرد شب مرگ، تنها نشيند به موجى رود گوشه اى دور و تنها بميرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب كه خود در ميان غزل ها بميرد گروهى برآنند كه اين مرغ شيدا كجا عاشقى كرد، آنجا بميرد شب مرگ، از بيم، آنجا شتابد كه از مرگ غافل شود تا بميرد من اين نكته گيرم كه باور نكردم نديدم قويى كه به صحرا بميرد چو روزى زآغوش دريا بر آمد شبى هم در آغوش دريا بميرد تو درياى من بودى، آغوش وا كن كه مى خواهد اين قوى، زيبا بميرد
***********
سلام
به دل نشست...