سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى با دمى که برآرد گامى به سوى مرگ بردارد . [نهج البلاغه]

چشم ها را باید شست

دو فرشته مسافر ، برای گذراندن شب ، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند ، بلکه زیرزمین سردِ خانه را در اختیار آنها گذاشتند.

فرشته پیر در دیوار زیرزمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد . وقتی فرشته جوان از او پرسید: چرا چنین کاری کرده ، او پاسخ داد : (( همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند.))

شب بعد ، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند .بعد از خوردن غذایی مختصر ، زن و مرد فقیر ، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.

صبح روز بعد ، فرشتگان ، زن و مرد فقیر را گریان دیدند . گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود ، در مزرعه مرده بود.

فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید : (( چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد ؟؟؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی ، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد.))

فرشته پیر پاسخ داد : (( وقتی در زیرزمین آن خانواده ثروتمند بودیم ، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد . از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند ، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی
کردم . دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم ، فرشته مرگ برای گرفتن جان مرد فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم . همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات ، خیلی دیر به این نکته پی می بریم .))

 




چشم به راه ::: شنبه 85/2/2::: ساعت 12:25 عصر

یه روزی

یه جایی

یه جوری

یه کسی

یه چیزی

............................

صبر داشته باش

صبر داشته باش




چشم به راه ::: چهارشنبه 85/1/23::: ساعت 4:55 عصر

 

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که اصلا زندگی نکرده است ، تقویمش پر شده بود تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود.پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدابگیرد . التماس و درخواست کرد اما خدا سکوت کرد . به پر و پای فرشته ها پیچید ، باز هم خدا سکوت کرد ، فریاد زد و جار و جنجال راه انداخت ولی باز هم خدا سکوت کرد . دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد ، خدا سکوتش را شکست و گفت : بنده من ! یک روز دیگر هم رفت و تو تمام روز را با بد و بیراه گفتن و جار و جنجال از دست دادی تنها یک روز دیگر باقی است بیا و این یک روز را زندگی کن.

 او با گریه گفت : اما با یک روز چه کار می توان کرد ؟

خداوند فرمود: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به کارش نمی یاید.

 




چشم به راه ::: دوشنبه 85/1/14::: ساعت 9:3 صبح

مثل ابرای زمستون دلم از گریه پر

شیشه نازک دل منتظر‍ تلنگر




چشم به راه ::: چهارشنبه 85/1/9::: ساعت 3:4 صبح

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

با رنج بسیار، با یک بند انگشت پیشرفت در سال

در دل صخره ، نقبی می زنم . هزاران هزار سال

دندانهایم را فرسوده ام و ناخن هایم را شکسته ام

تا به سوی دگر رسم ، به نور ، به هوای آزاد و آزادی

 واکنون که دستهایم خونریز است

 و دندانهایم در لثه هایم می لرزند ، در گودالی چاک چاک

 از تشنگی و غباراز کار دست می کشم و در کار خویش می نگرم :

من نیمه دوم زندگیم را

در شکستن سنگها ، نفوذ در دیوارها ، فرو شکستن درها

و کنار زدن موانعی گذرانده ام

که در نیمه اول زندگی به دست خویش میان خویش و نور نهاده ام.

«اوکتاویو پاز»




چشم به راه ::: یکشنبه 85/1/6::: ساعت 12:24 صبح

نمایش تصویر در وضیعت عادی

گاهی در خلوت تنهاییمون وقتی بارون غم پنجره سکوت خستگی مونو غمناک می کنه ..

وقتی طوفان بی پناهی داره از پا ، درمون میاره .

وقتی دلمون از فشار سختی ها به گریه پناه می بره شاید وسعت دریا بتونه کمی آروممون کنه...

باور کنید راه حل خیلی خوبه ...... امتحان کنید




چشم به راه ::: شنبه 85/1/5::: ساعت 1:49 صبح

تنهایی بخشی جداناشدنی از وجود انسان است ...هر یک از ما در کل عالم هستی منحصربه فرد و یکتا هستیم. اثرانگشت ، مشخصات ژنتیکی ، شکل و قیافه و تک تک احساسات و دیدگاه های ما نسبت به زندگی خاص ما هستند و این یکتایی و بی نظیر بودن باعث شده تا ما با تنهایی متولد شویم و در تنهایی یکتایی خود زندگی کنیم و بزرگ شویم و بعد در تنهایی هستی را ترک کنیم و راه انحصاری خود را به سمت یگانه خالق هستی طی کنیم .....بپذیر که تنهایی بخشی از وجود ماست و اتفاقاً باارزش ترین بخش نیز هست ، تک تک ما آدم ها از دید ناشناختی بزرگ ، آن خالق هستی ، بی نظیر و ممتاز هستیم و به همین دلیل فقط آغوش اوست که می تواند آرامش و اطمینان حضور را در وجود ما جاری سازد.....

تنهایی را بپذیر و به عنوان بی نظیرترین موجود عالم روی دل خود را به سمت ناشناختنی بگردان و خطاب به او بگو که تقدیر تنهایی خود را پذیرفته و در عین حال حضور او را در کنار خود لحظه ای فراموش نمی کنی ... خواهی دید که غم تنهایی ناگهان از وجودت رخت خواهد بست و تو به آرامش جاودانه خواهی رسید!




چشم به راه ::: شنبه 85/1/5::: ساعت 12:57 صبح

<      1   2   3   4   5   >>   >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :94035
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
چشم به راه
از رنگ آبی خوشم میاد ...... عاشق دریام..... و با شعرای شاملو و سهراب زندگی می کنم.... و نوشته های اشو و شل سیلوراستاین رو خیلی دوس دارم
 
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<